بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۵۹۵

۱

حریفی‌ها‌ی عشق از هر کس و ناکس نمی‌آید

شنای قلزم آتش ز خار و خس نمی‌آید

۲

تلاش حرص دون‌طینت ندارد چاره از دنیا

به غیر از رغبت مردار ازین کرکس نمی‌آید

۳

ز بس سعی تقدم برده است از خود طبایع را

جهانی رفته است از پیش و کس از پس نمی‌آید

۴

به بویی قانعم از سیر رنگ‌آمیزی امکان

عبارتهای به کار طبع معنی‌رس نمی‌آید

۵

سلیمانی رها کن مور هم کر و فری دارد

همه گر کوه باشد با صدایی بس نمی‌آید

۶

غرور سرکشی افکنده است این خودپرستان را

به آن پستی که پیش یا به چشم کس نمی‌آید

۷

عروج نشئهٔ همت درین خمخانه‌ها بیدل

برون جوشی‌ست اما از می نارس نمی‌آید

تصاویر و صوت

نظرات