
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۶۰۱
۱
چه شدکه قاصد امید لنگ برگردید
زمان وصل قریب است رنگ برگردید
۲
به عرصهای که نشان یقین بود منظور
نشاید از سرکیش خدنگ برگرذید
۳
به پاس غیرت مردی اگر نظر باشد
به فتح هم نتوان بعد جنگ برگردید
۴
به قتل من چقدر سعی داشت مژگانش
که آخر این دم تیغ فرنگ برگردید
۵
نگاهش ازکجک سرمه بس{جنونی نیست
زه عزم فتنه دم این پلنگ برگردید
۶
حذر ز عبرت کار جهان که خلق آنجا
به باغ رفت و زکام نهنگ برگردید
۷
کمین تیغ اجل فرصتی نمیخواهد
محرف است زمانی که رنگ برگردید
۸
تنزه از هوس جسم باکدورت ساخت
عنان جهد صفاها به زنگ برگردید
۹
وداع الفت این باغکنکه رنگ بهار
ز بس فضای طرب دید تنگ برگردید
۱۰
گذشتهام به شتابی ز خود که نتوانم
به صد هزار قیامت درنگ برگردید
۱۱
به خواب راحتکهسار پا زدی بیدل
که از صدای تو پهلوی سنگ برگردید
نظرات