بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۶۱

۱

ساختم قانعْ دلِ از عافیت بیگانه را

برگِ بیدی فرش‌ کردم خانهٔ دیوانه را

۲

مطلبم از می‌پرستی تَردماغی‌ها نبود

یک‌دو ساغر آب دادم‌ گریهٔ مستانه را

۳

دل سپندِ گردشِ چشمی‌ که یادِ مستی‌اش

شعلهٔ جوّاله می‌سازد خط پیمانه را

۴

التفاتِ عشق آتش ریخت در بنیاد دل

سیل شد تردستیِ معمار، این ویرانه را

۵

تا کنم تمهید آغوشی دل از جا رفته است

در گشودن شهپر پرواز بود این خانه را

۶

عالمی را انفعال وضع بیکاری گداخت

ناخن سرخاری دل‌ها مگردان شانه را

۷

هر سپندی‌ گوش چندین بزم می‌مالد به‌هم

خوابناکان کاش از ما بشنوند افسانه را

۸

حایلِ آن شمعِ یکتایی فضولی‌های توست

از نظر بردار چون مژگان پَرِ پروانه را

۹

آگهی گر ریشه‌پرداز جهانی می‌شود

سیر این مزرع یکی صد می‌نماید دانه را

۱۰

حقِ زنار وفا بیدل نمی‌گردد ادا

تا سلیمانی نسازی سنگ این بتخانه را

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۱۰۹
عندلیب :

نظرات

user_image
احمدشاه محمدی
۱۳۹۳/۰۹/۱۳ - ۱۰:۴۷:۲۱
حایل آن شمع یکتایی فضولیهای تستاز نظــــر بــــردار چون مژگان پر پروانه رااین شعر واقعاً حال میده !
user_image
احمدشاه محمدی
۱۳۹۳/۰۹/۱۳ - ۱۰:۴۸:۱۲
حایل آن شمع یکتایی فضولیهای تستاز نظر بردار چون مژگان پر پروانه رافوق العاده زیبا است !درود