بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۶۱۰

۱

سخن ز مشق ادب موج‌ گوهرش ‌گیربد

کم است لغزش خط‌ گر به مسطرش‌ گیرید

۲

به بستن مژه ختم است درس علم و عمل

همین ورق بهم آرید و دفترش‌ گیرید

۳

محیط عشق تلاش دگرنمی‌خواهد

ک‌ره خوربد به تسلیم وگوهرش‌گیرید

۴

همان بجاست خودآرایی دماغ فضول

چو شمع‌ گر همه با هر گلی سرش ‌گیرید

۵

مزاج دون به تکلف غنی نمی‌گردد

سم است اگر سم خر جمله در زرش‌ گیرید

۶

به وعظ عبرت اگر ممتحن شود توفیق

ز خود برآمدنی هست منبرش‌گیرید

۷

گواه دعوی عشق انفعال جراتهاست

جبین اگر عرق انشاست محضرش‌گیرید

۸

خیال نیستی آسودگیست پیش از مرگ

سری‌که نیست دمی زیر این پرش‌گیرید

۹

بهار نامهٔ یاران رفته می‌آرد

گلی‌که واکند آغوش در برش گیرید

۱۰

دماغ فرصت اگر قدردان سر دل است

نگه ز خانه برون می‌رود درش‌ گیرید

۱۱

دمی ‌که فرصت موهوم ما رسد به حساب

شرار هرچه اقل هست اکثرش‌ ‌گیرید

۱۲

کمال بیدل اگر خیمهٔ عروج زند

ز خاک یکدو ورق سایه برترش‌گیرید

تصاویر و صوت

نظرات