بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۶۳۱

۱

بیدلان چند خیال گل و شمشاد کنید

خون شوید آن همه کز خود چمن ایجاد کنید

۲

کو فضایی که توان نیم تپش بال افشاند

ای اسیران قفس خدمت صیادکنید

۳

ما هم از گلشن دیدار گلی می‌چیدیم

هر کجا آینه بینید ز ما یاد کنید

۴

یار را باید از آغوش نفس‌ کرد سراغ

آنقدر دور متازید که فریاد کنید

۵

گرد آرام درین دشت تپش‌خیز کجاست

تا به پایی برسید آبله بنیاد کنید

۶

وضع نامنفعلی سخت خجالت دارد

کاش از هرزه دویها عرق ایجاد کنید

۷

موجم از مشق تپش رفت به توفان‌گداز

یک‌گهر معنی افسردنم ارشاد کنید

۸

عمرها شد عرق‌آلود تلاش سخنم

به نسیم نفس سوخته‌ام یاد کنید

۹

بوی‌ گل تا نشوم ننگ رهایی نکشم

نیستم سرو که پا در گلم آزاد کنید

۱۰

صورت ناوکش از دل نکشد جرأت من

به تکلف اگرم خامه‌ی بهزاد کنید

۱۱

نرگس یار به حالم چه نظرها که نداشت

معنی منتخبم بر سر من صاد کنید

۱۲

من بیدل سبق مدرسه‌ی نسیانم

هرچه کردید فراموش مرا یاد کنید

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۴/۰۳/۲۲ - ۰۴:۲۴:۴۹
ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل ، یاد کردیم از شما ، باشد که جبران کنید !من بیدل سبق مدرسهٔ نسیانمهرچه کردید فراموش مرا یاد کنید
user_image
کایسا
۱۴۰۲/۰۶/۱۷ - ۰۵:۲۶:۳۴
وضع نامنفعلی سخت خجالت دارد کاش از هرزه‌دوی‌ها عرق ایجاد کنیم   وضع نامنفعلی یعنی «خجالت نکشیدن» در خیلی جاها بیدل از انفعال به معنی خجالت نکشیدن استفاده کرده.   در اینجا می‌گه خجالت نکشیدن این‌جا خودش خجالت داره!   حیا کو تا زند آبی غبار هرزه‌تازم را که من گرد هوس می‌گردم و بسیار می‌گردم   این غبار هرزه‌تاز را باید آبی بیاد(عرق شرم) و بنشاند چون زمین دارای گرد و خاک رو با آب‌‌پاشی غبار را می‌نشانند.    یه جا دیگه هم می‌گه: گر نباشد اشک، خجلت هم تلافی می‌کند بهر عذر چشم تر یک جبهه نم داریم ما   که یعنی اگر اشک نیست خجالت کشیدن هم تلافی می‌کنه و ما عذر چشم را با پیشانی‌ای از عرق شرم جبران می‌کنیم.
user_image
کایسا
۱۴۰۲/۰۶/۳۰ - ۰۷:۵۳:۱۰
صورت ناوکش از دل نکشد جرأت من به تکلف اگرم خامه ‌ی بهزاد کنید می‌گه من با هیچی نمی‌تونم این ناوک(تیر) را از دلم بیرون بکشم، حتی اگر بخوام با قلم بهزاد بکشم. بیدل معمولا از «کشیدن» کلی مفاهیم ایهامی استخراج می‌کند: ۱- کشیده شدن به سمت چیزی ۲- حسرت کشیدن ۳- معمولا این کشیدن را همراه نقاش می‌آورد مثل همین بیت، که معنی نقاشی‌کردن هم بدهد.   یعنی حتی بهزاد هم نمی‌تونه اینو بکشه😃 در جایی دیگه غبار ناتوانم بسته نقش دست امیدی که نتواند ز دامانت کشیدن کلک بهزادم   در جایی دیگر هم می‌گوید: به این سستی‌ که می‌بینم ز بخت نارسا بیدل کشد نقاش مشکل هم به دامان تو دست من   و در جای دیگر: به این ضعیفی‌ که بار دردم‌، شکسته در طبع رنگ زردم به‌گرد نقاش شوق‌ گردم‌،‌که می‌کشد حسرتم به سویت