
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۶۵۰
۱
ای شعله نهال از قلمت گلشن کاغذ
دود از خط مشکین تو در خرمن کاغذ
۲
خط نیستکهگلکرد از آنکلکگهربار
برخاسته از شوق تو مو بر تن کاغذ
۳
با حسرت دل هیچ نپرداخت نگاهت
کاش آینه میداشت فرستادن کاغذ
۴
لخت جگرم سد ره ناله نگردید
پنهان نشد این شعله به پیراهن کاغذ
۵
از وحشت آشوب جهان هرچه نوشتم
افشاند خط از خویش پر افشاندن کاغذ
۶
سهل است به این هستی موهوم غرورت
آتش نتوان ریخت به پرویزن کاغذ
۷
با تیغ توان شد طرف از چربزبانی
در آب چو روغن نبود جوشن کاغذ
۸
بر فرصت هستی مفروشید تعین
گو یک دو شرر چین نکشد دامن کاغذ
۹
چون خامه خجالتکش این مزرع خشکیم
چیدیم نم جبهه به افشردن کاغذ
۱۰
بیدل سر فوارهٔ این باغ نگون است
تاکی به قلم آب دهی گلشن کاغذ
نظرات
علیرضا محدثی