
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۶۵۶
۱
دست داری برفشان چون کل در اینکلزار زر
داغ میخواهی بنه چون لاله درکهسار سر
۲
تا مگر در بزمگاه عشق پروازت دهند
همچو پروانه به موج شعلهای بسپار پر
۳
تو درون خانه مست خواب و در بیرون در
در غمت از حلقه دارد دیدهٔ بیدار در
۴
دشمن مشق رسایی نیست جزنفس لعین
کوش، آن دارد که گشت از مکر این مکارکر
۵
هر سحرگه غوطهها در اشک بلبل میزند
نیست از شبنم چمن را جامه و دستار تر
۶
از غبار خاطر من جوهری آرد بهکف
بگذرد تیغ خیالش از دل افگارگر
۷
غیر بار عشقهر باری کههستافکندنیست
بیدل ار باری بری، باری به دوش این باربر
نظرات