بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۶۷۱

۱

مردی چو شمع در همه‌جا، جا نگاه دار

هرچند سر به باد رود پا نگاه دار

۲

گوهر دهد دمی که کند قطره ضبط موج

دل جمع کن عنان نفس‌ها نگاه دار

۳

تا گم نگردد آینهٔ بی‌نشانی‌ات

هرجا روی به سر پر عنقا نگاه دار

۴

ابرام ما ذخیرهٔ صد رنگ آبروست

هر خجلتی که می‌بری از ما نگاه دار

۵

آغوش بی‌نیاز دل از مدعا تهی است

این شیشه را به سنگ فکن یا نگاه دار

۶

هرجا خط رعایت احباب خواندنی‌ست

نام وفا همان به معما نگاه دار

۷

یک‌بار صرف یأس مکن یاد رفتگان

چیزی ز دی به عبرت فردا نگاه دار

۸

در بزم وصلم آرزوی جلوه داغ کرد

یارب مرا ز خواهش بیجا نگاه دار

۹

تا در چه وقت شعله زند دود احتیاج

مشتی عرق به منع تقاضا نگاه دار

۱۰

ای منکر محال اگر مرد طاقتی

یاد خرام او کن و خود را نگاه دار

۱۱

بی‌باده نیز شیشه به طاق هوس خوش است

ما را به یادگار دل ما نگاه دار

۱۲

دامان عجز با همه قدرت ز کف مده

از سر فتادنی به ته پا نگاه دار

۱۳

تا حرص کم خورد غم چیزی نداشتن

ای بوالفضول دست ز دنیا نگاه دار

۱۴

بیدل غریب ‌کشور لفظ است معنی‌ات

عرض پری به عالم مینا نگاه دار

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۷۶۰

نظرات