بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۶۸

۱

به‌هستی انقطاعی نیست از سر سرگرانی را

نفس باشد رگ خواب پریشان زندگانی را

۲

‌خوشارندی‌که‌چون صبح‌اندرین بازیچهٔ عبرت

به هستی دست افشاندن‌کند دامن‌فشانی را

۳

شررهای زمینگیرست هرسنگی‌که می‌بینی

تن آسانی فسردن می‌کند آتش عنانی را

۴

عیار زر اگر می‌گردد از روی محک ظاهر

سواد فقر روشن می‌کند رنگ خزانی را

۵

سراپایم تحیر در هجوم ریشه می‌گیرد

برآرم‌گر ز دل چون دانه اسرار نهانی را

۶

کسی را می‌رسد جمعیت معنی‌که چون‌کلکم

به خاموشی ادا سازد سخنهای زبانی را

۷

نشستی عمرها حسرت‌کمین لفظ پردازی

زخون‌گشتن زمانی غازه شوحسن معانی را

۸

چه‌غم دارم اگر زد برزمین چون سایه‌ام‌گردون

کز افتادن شکستی نیست رنگ ناتوانی را

۹

لباس عارضی نبود حجاب جوهر ذاتی

اگر در تیغ باشد آب‌ نگذارد روانی را

۱۰

به سعی ناله و افغان غم دل کم نمی‌گردد

صدا مشکل بود ازکوه بردارد گرانی را

۱۱

به رنگ شمع تدبیرگدازی در نظر دارم

چه‌سازم چاره دشوار است درداستخوانی را

۱۲

شب‌هجران چه جویی طاقت صبر ازمن بیدل

که‌آهم می‌کند سنگ فلاخن سخت جانی را

تصاویر و صوت

عندلیب :

نظرات

user_image
محسن وطنی
۱۳۹۶/۰۸/۳۰ - ۰۵:۳۶:۴۵
در مصرع اول کلمه سرگردانی صحیح نیست. سر گرانی صحیح است. لطفا اصلاح کنید. ممنونم
user_image
محسن وطنی
۱۳۹۶/۰۸/۳۰ - ۰۵:۳۷:۴۵
کلمه سرگردانی از وزن خارج است به زعم بنده سرگرانی صحیح است اما به نسخ دسترسی ندارم.
user_image
تیمور ناصری
۱۳۹۹/۰۵/۰۹ - ۰۳:۱۹:۰۰
به‌هستی انقطاعی نیست از سر (سرگرانی) رانفس باشد رگ خواب پریشان زندگانی راشررهای زمینگیرست هرسنگی‌که می‌بینیتن آسانی فسردن (می‌کند) آتش عنانی را
user_image
سودابه مهیجی
۱۴۰۰/۰۸/۱۱ - ۱۶:۵۸:۳۳
مصرع اول سرگرانی درست است. نه سرگردانی.