بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۶۹۸

۱

نه غنچه عافیت افسون‌، نه‌ گل بقا تأثیر

جهان رنگ‌، شکست ‌که می‌کند تعمیر

۲

نشد ز عالم و جاهل جز اینقدر معلوم

که آن به خواب فتاد آن دگر پی تعبیر

۳

گرفتم اوج پر است اعتبار عنقایت

به نارسایی بال مگس‌،‌کلاغ مگیر

۴

نفس مسوز به آرایش بساط جنون

بس است آبله فانوس خانهٔ زنجیر

۵

به تیغ هم نشود باز عقدهٔ‌ گرداب

به موج خون مکن ای بحر ناخن تدبیر

۶

به شرم‌کوش‌که بنیاد حسن خوبان را

گرفته‌اند در آب گهر گل تعمیر

۷

دلیل عبرت ما نیست غیر آ‌گاهی

گشاد دام نگاه است وحشت نخجیر

۸

نیافتیم در این‌ کارگاه فقر و غنا

کم احتیاجی خود جز کفایت تقدیر

۹

چه ممکن است‌ که ما را ز یأس وانخرد

به قحط‌ سال ترحم ذخیرهٔ تقصیر

۱۰

زمان فرصت دیدار سخت موهوم است

به سایهٔ مژه نظّاره می‌کند شبگیر

۱۱

ز تیغ حادثه پروا نمی‌کند بیدل

کسی‌که برتن او جوشن است نقش حصیر

تصاویر و صوت

نظرات