
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۷۰۶
۱
هستی چو صبح قابل ضبط نفس مگیر
پرواز پرگشاست، تو چاک قفس مگیر
۲
تسلیم باش، با غم خیر و شرت چکار
خود را به کار عشق فضول و هوس مگیر
۳
لذت پرست مایدهٔ فضل بودن است
سلوی و من از آیهٔ سیر و عدس مگیر
۴
بیانتظار در حق نعمت ستم مکن
یعنی تمتع از ثمر زودرس مگیر
۵
تمکین خرام قافلهٔ اعتبار باش
دل برهوا منه پی صورت جرس مگیر
۶
ترسم به خود ز ننگ گرفتن فرو روی
زنهار از طمع چو نگین نامکس مگیر
۷
در پلهٔ ترازوی انصاف میل نیست
ای نوبهار عدل کم خار و خس مگیر
۸
آیینه پایمال تغافل، قیامت است
تمثال از حضور تو داریم پس مگیر
۹
عنقا هزار رنگ پرافشان قدرت است
گر محرمی کلاغ به بال مگس مگیر
۱۰
بیدل به این کدورت اگر ساز زندگیست
آیینه گر شوی سر راه نفس مگیر
نظرات