بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۷۱۰

۱

درس هستی فکر تکراری ندارد خوانده‌ گیر

ای فضول مکتب رنگ این ورق‌گردانده‌گیر

۲

آنقدرها نیست بار الفت این کاروان

دامنت‌گرد نفس دارد چو صبح افشانده‌گیر

۳

جزکف بی‌مغز از این دریا نمی‌آید برون

ای‌گهر مشتاق‌، دیگی از هوس جوشانده‌گیر

۴

رنگ پروازت چو شمع آغوش پیداکرده‌ست

با وداع خویش این‌کر و فر از خود رانده‌گیر

۵

ای جنون چندین غبارکر و فر دادی به باد

خاک بنیاد مرا هم یک دو دم شورانده‌گیر

۶

خلقی از رسوایی هستی نظر پوشید و رفت

بر سر این عیب مژگانی تو هم پوشانده ‌گیر

۷

دامن خاکست آخر مقصد سعی غبار

گر همه فکرت فلک‌تازست بر جا مانده‌گیر

۸

در نگینها اعتبار نام جز پرواز نیست

نقش خود هرجا نشاندی همچنان بنشانده گیر

۹

بی‌تامل هرچه‌گویی نیست شایان اثر

تیغ حکمی ‌گر ببازی اندکی خوابانده‌ گیر

۱۰

ای غرور اندیشه بر وهم جهانگیری مناز

قدرتی ‌گر هست دست بید‌ل وامانده ‌گیر

تصاویر و صوت

نظرات