بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۷۱۳

۱

از جیب هزار آینه سر بر زده‌ای باز

ای‌گل ز چه رنگ این همه ساغر زده‌ای باز

۲

تمثال چه خون می‌چکد از آینه امروز

نیش مژه‌ای بر رگ جوهر زده‌ای باز

۳

در خلوت شرمت اثر ضبط تبسم

قفلی‌ست که بر حقهٔ گوهر زده‌ای باز

۴

افروخته‌ای چهره ز تاب عرق شرم

در کلبهٔ ما آتش دیگر زده‌ای باز

۵

مجروح وفا بی‌اثر زخم‌، شهید است

کم بود تغافل‌که تو خنجر زده‌ای باز

۶

ای خط‌، ادبی‌کن‌، مشکن خاطر رنگش

زین شوخ‌ زبانی به چه رو سر زده‌ای باز

۷

با تیره‌دلی‌ کس نشود محرم چشمش

ای سرمه چرا حلقه بر این در زده‌ای باز

۸

احرام گلستان تماشای که داری

ای دیده به حیرت مژه‌ای بر زده‌ای باز

۹

خون‌ کرد دلت سعی فسردن‌، چه جنون است

خاکی و به آرایش بستر زده‌ای باز

۱۰

بیدل چه خیال است در این راه نلغزی

اشکی و قدم بر مژهٔ تر زده‌ای باز

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۷۶۵

نظرات