بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۷۱۶

۱

سودای تک و تاز هوسها ز سر انداز

پرواز به جایی نتوان برد پر انداز

۲

هرجا تویی آشوب همین دود و غبار است

از خویش برآ طرح جهان دگر انداز

۳

شوری‌که ز زیر و بم این پرده شنیدی

حرف لب‌گنگش‌کن و درگوش‌کر انداز

۴

رسوایی عیب و هنر خلق میندیش

ضبط مژه کن پردهٔ ناموس درانداز

۵

صلح و جدل عالم افسرده مساوی‌ست

رو آتش یاقوت در آب‌گهر انداز

۶

این عرصه اشارتگه ابروی هلالی‌ست

اینجا به دم تیغ برون آ سپر انداز

۷

کمفرصتی عمر غبار نفسم را

داده‌ست ردایی که به دوش سحر انداز

۸

گر از تو سراغ من‌ گمگشته بپرسند

بردارکفی خاک و به چشم اثر انداز

۹

شیرینی جان نیست‌ گلوسوز چو شمعم

ای صبح تبسم نمکی در شکر انداز

۱۰

نامحرم عبرتکدهٔ دل نتوان بود

این خانه بروب از خود و بیرون در انداز

۱۱

ما خود نرسیدیم به تحقیق میانش

گر دست‌رسا هست تو هم درکمر انداز

۱۲

پرسیدم از آوارگی دربه‌دری چند

گفتند مپرسید از آن خانه برانداز

۱۳

بیدل ز تو تا من نتوان فرق نمودن

گر آینه خواهی به مزارم نظر انداز

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۷۷۳

نظرات