بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۷۵۵

۱

گر شود از خواب من خیال تو محبوس

حسرت بالین من برد پر طاووس

۲

ساز حجابی نداشت محفل هستی

سوخت دل شمع ما به حسرت فانوس

۳

دل نفسی بیش نیست مرکز الفت

چند نشیند نفس در آینه محبوس

۴

دامن بیحاصلی غبار ندارد

رنگ حنا تهمتیست بر کف افسوس

۵

تا نکشد فطرت انفعال تریها

شبنم ما را هواست پردهٔ ناموس

۶

سر ز گریبان مکش ‌که ریخته گردون

شمع در این انجمن ز دیدهٔ جاسوس

۷

منکر قدرت مشو که جغد ندارد

جز به سر گنج پا ز طینت منحوس

۸

گل به ‌کف و در غم بهار فسردن

مزد تخیل پر است جلوهٔ محسوس

۹

گوشت اگر نیست نغمه‌سنج مخالف

صوت موذن بس‌ است نالهٔ ناقوس

۱۰

ریشه دوانده‌ست در بهار جنونم

پیچش هر گردباد تا پر طاووس

۱۱

بیدل از این مزرع آنچه در نظر آمد

دانه امل بود و آسیا کف افسوس

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۷۸۴

نظرات

user_image
سید مصطفی سامع
۱۴۰۳/۰۲/۰۷ - ۲۲:۴۳:۱۲
شعر شماره ۱۵۵ درِ توبه کنم آغاز هر کاری بنام خالق قدوس بود نام  دلارایش  کلید گنج دقیانوس  اگر خواهی ترا پر نور گردد گور تاریک اتشود روشن ز بسم‌الله بسان  تابش فانوس به تن بنما لباس بندگی و پادشاهی کنچه زیبا  خلعتی باشد مهیا کن تو آن ملبوس بیا بر درگه ی یزدان انیس تو بود رحمانبخوان آن ذات بی پایان ، ترا منان شود مانوس در توبه به روی عاصیان باز است شتابی کنزند دریای رحمت جوش، مشو از خالقت مایوس  رها کن نفس اماره مرو بر راه دون سامعکمین در راه تو باشد شیاطینِ  بد منحوس پنجشنبه ۶-۲-۱۴۰۳