بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۸۰۶

۱

مرغی که پر افشاند به گلزار خیالش

پرواز سپردند به مقراض دو بالش

۲

سرگشتگی ذره ز خورشید عیان است

ای غافل حالم نظری‌ کن به جمالش

۳

در غنچهٔ دل رنگ بهار هوسی هست

ترسم که شکستن ندهد عرض کمالش

۴

چون لاله به حسنی نرسد آینهٔ دل

تا داغ خیالت نشود زینت خالش

۵

زین گونه که هر لحظه جمال تو به رنگیست

آیینهٔ ما چند دهد عرض مثالش

۶

هرذره‌که آید به نظر برق رم ماست

عالم همه دشتی‌ست که ماییم غزالش

۷

از الفت دل نیست نفس را سر پرواز

این موج حبابی‌ست‌گره در پر و بالش

۸

محمل صفت اظهار قماشی که تو داری

خوابی‌ست که تعبیر نمایی به خیالش

۹

هر چند برون جستن از این باغ محالست

دامن به هوا می‌شکند سعی نهالش

۱۰

از عاجزی بیدل بیچاره چه پرسی

نقش قدمت بس بود آیینهٔ حالش

تصاویر و صوت

نظرات