
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۸۲
۱
ما رشتهٔ سازیم مپرس از ادب ما
صد نغمه سرودیم ونشد بازلب ما
۲
چون مردمک، آیینهٔ جمعیت نوریم
در دایرهٔ صبح نشستهست شب ما
۳
بیتابی دل آتش سودایکه دارد
تبخال به خورشید رساندهست تب ما
۴
هستی چوعدم زین من و ما هیچ ندارد
بینشئه بلند است دماغ طرب ما
۵
ابرام تک و تاز غباریم درین دشت
جانیکه نداریم چه؟د به لب ما
۶
چون ذره پراکندگی انشای ظهوریم
جزما نُقطیکو که بَرد منتخب ما
۷
تا معنی اسرار پری فاش توان خواند
مکتوب بهکهسار برید از حلب ما
۸
گمگشتهٔ تحقیق خود آوارهٔ وهم است
ما را بگذارید به درد طلب ما
۹
نی قابل عجزیم نه مقبول تعین
ازننگ به آدمکه رساند نسب ما
۱۰
پیداستکه جز صورت عنقا چه نماید
آیینه ندارد دل بیدل لقب ما
نظرات
ناشناس
ناشناس
قطره بقایی