
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۸۵۶
۱
ای هستی تو وضع درنگ و شتاب شمع
بر دوش فرصتت سر و پا در رکاب شمع
۲
باز است چشم خلق بقدر گدا زخویش
پاشیدهاند بر رخ محفل گلاب شمع
۳
تا چند چشم بسته به تکلیف واکنیم
ما را به هر نگه مژهواریست خواب شمع
۴
درس وصال و مبحث هستی خیال کیست
پروانه را گم است ورق در کتاب شمع
۵
ای نیستی بهار زمانی به هوش باش
خود را نهفته است گلی در نقاب شمع
۶
فهم زبان سوختگان سرمه داشته است
کرد انجمن خموش لب بیجواب شمع
۷
اشکی که سیل کلفت هستی شود کراست
یاران قسم خورید به چشم پر آب شمع
۸
جوش حباب ما دم پیری فرو نشاند
برد آخر از نظر نفس صبح تاب شمع
۹
شد داغ از تتبع دیوان آه ما
تا مصرعی به نقطه رساند انتخاب شمع
۱۰
با تاب و تب بساز و دمی چند صبرکن
تا صبح پاک میشود آخر حساب شمع
۱۱
بیدل به سوختن نفسی چند زندهایم
پوشید مصلحت به دل آتش آب شمع
تصاویر و صوت

نظرات