بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۹۰۱

۱

شرع هر دین بهرهٔ او نیست جز رفع شکوک

قبضهٔ تیغی فرنگی ساخت با دندان خوک

۲

گرچه حکم یک نفس سازست در دیر و حرم

نالهٔ ناقوس با لبیک نتوان یافت‌کوک

۳

از تکلف چون‌گذشتی رسم و آیین باطلست

مشرب عریانی از مجنون نمی‌خواهد سلوک

۴

غیر خوبان قدردان دل نمی‌باشد کسی

عزت آیینه باید دید در بزم ملوک

۵

دورگردون با مزاج‌کاملان ناراست است

رشته سست افتد اگر باشدکجی در ساز دوک

۶

کی رسد یارب به داد ما یقین نیستی

صرف شد عمر طلب در انتظارکاش و بوک

۷

جبریان محفل تقدیر پر بیچاره‌اند

با قضا بیدل چه سازد دست و پای لنگ و لوک

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
rezasafari
۱۳۹۶/۰۸/۲۹ - ۱۴:۱۲:۲۹
بسیار دیده ام که جنابش ؛ به نحوی به جبر! چشمی داشته اند.لیکن دراینجا ودربیت آخر همین، تکلیف را بر نظارهء جبر واختیار روشن کرده اندکه؛ اگرجستی نمی زنیم ؛پریدن نمی دانیم وگرنه این گوی واین میدان.