بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۹۶۵

۱

در راه عشق توشهٔ امنی نبرده‌ام

از دیر تا به ‌کعبه همین سنگ خورده‌ام

۲

هستی جنون معاملهٔ صبح و شبنم است

اشکی چکیده تا رگ آهی فشرده‌ام

۳

محمل کش تصور خلد انتظار کیست

گامیست آرزو که به راهی سپرده‌ام

۴

پیری هزار رنگ ملالم ز مو دماند

تا روشنت شود چقدر سالخورده‌ام

۵

امروز نامه‌ام ز بر یار می‌رسد

من گام قاصد از تپش دل شمرده‌ام

۶

در یاد جلوه‌ای که بهشت تصور است

آهی نکرد گل ‌که به باغش نبرده‌ام

۷

اجزای من قلمرو نیرنگ ناز اوست

نقاش خامه گیر ز موی سترده‌ام

۸

خجلت چو شمع‌ کشته ز داغم نمی‌رود

آیینه زنگ بسته ز وضع فسرد‌ه‌ام

۹

گامی به جلوه آی و ز رنگم برآرگرد

از خویش رفتنی به خرامت سپرده‌ام

۱۰

در خاک تربتم نفسی می‌زند غبار

بیدل هنوز زندهٔ عشقم‌، نمرده‌ام

تصاویر و صوت

نظرات