بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۹۶۸

۱

نورِ جان در ظلمت‌آبادِ بدن گم کرده‌ام

آه ازین یوسف‌ که من در پیرهن ‌گم کرده‌ام

۲

وحدت از یادِ دویی اندوه‌ِ کثرت می‌کند

در وطن، ز اندیشهٔ غربت، وطن گم کرده‌ام

۳

چون نمِ اشکی که از مژگان فروریزد به خاک

خویش را در نقشِ پای خویشتن‌ گم‌ کرده‌ام

۴

از زبانِ دیگران دردِ دلم باید شنید

کز ضعیفی‌ها چو نی راهِ سخن‌ گم‌ کرده‌ام

۵

موجِ دریا در کنارم، از تک‌وپویم مپرس

آنچه من گم کرده‌ام نایافتن گم کرده‌ام

۶

گر عدم حایل نباشد زندگی موهوم نیست

عالمی را در خیالِ آن دهن گم کرده‌ام

۷

تا کجا یا رب نوی دوزد گریبانِ مرا

چون گل، اینجا، یک جهان دلقِ کهن گم کرده‌ام

۸

عمرها شد همچو نالِ خامه، می‌پیچم به خویش

پیکرِ چون رشته‌ای در پیرهن گم کرده‌ام

۹

شوخیِ پروازِ من رنگِ بهارِ نازِ کیست

چون پرِ طاووسِ خود را در چمن‌ گم‌ کرده‌ام

۱۰

چون نفس از مدّعای جست‌وجو آگه نی‌ام

این‌قدر دانم‌ که چیزی هست و من‌ گم‌ کرده‌ام

۱۱

هیچ‌جا بیدل سراغِ رنگ‌های رفته نیست

صد نگه چون شمع در هر انجمن‌ گم‌ کرده‌ام

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
علی صادقی
۱۳۹۱/۰۵/۲۴ - ۰۲:۲۳:۰۳
سلام به گردانندگان و خوانندگان گنجورغزل بسیار زیبایی است از بیدللطافت و زیبایی این غزل شاید در ترکیب با صدای حسام الدین سراج در آلبوم باغ ارغوان بهتر احساس شود . خوانندگان علاقمند را به شنیدن این قطعه ی زیبا دعوت می کنم .
user_image
محمد حسینی
۱۳۹۱/۱۱/۲۶ - ۰۶:۱۸:۱۷
با سلام. در بیت چهارم مصرع دوم کز ضعیفی ها صحیح است که در اینجا کز ضعیفها ثبت شده است.
user_image
حسین دلیران
۱۳۹۳/۰۲/۳۰ - ۰۲:۱۸:۱۴
با سپاس فراوان.در بیت هشتم "خوابش" نادرست و " خویش" درست است:عمر ها شد همچو نال خامه می پیچم به خویش گزیده ی دیوان بیدل/ محمد کاظم کاظمی/ به نشر/1391/صفحه ی 122/ غزل 189
user_image
رامین یوسفی
۱۳۹۳/۰۷/۲۴ - ۰۲:۵۷:۴۰
نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده‌امآه ازین یوسف‌ که من در پیرهن ‌گم‌کرده‌اموحدت از یاد دویی اندوه‌ کثرت می‌کنددر وطن ز اندیشهٔ غربت وطن گم کرده‌امچون نم اشکی که از مژگان فرو ریزد به خاکخویش را در نقش پای خویشتن‌ گم‌ کرده‌اماز زبان دیگران درد دلم باید شنیدکز ضعیفها چو نی راه سخن‌ گم‌ کرده‌امموج دریا در کنارم از تک و پویم مپرسآنچه من گم کرده‌ام نایافتن گم کرده‌امگر عدم حایل نباشد زندگی موهوم نیستعالمی را در خیال آن دهن گم کرده‌امتا کجا یارب نوی دوزد گریبان مراچون گل اینجا یک جهان دلق کهن گم کرده‌امعمرها شد همچو نال خامه میپیچم به خوابشپیکر چون رشته‌ای در پیرهن گم کرده‌امشوخی پرواز من رنگ بهار نازکیستچون پر طاووس خود را در چمن‌ گم‌ کرده‌امچون نفس از مدعای جست و جو آگه نی‌اماینقدر دانم‌ که چیزی هست و من‌ گم‌ کرده‌امهیچ جا بیدل سراغ رنگهای رفته نیستصد نگه چون شمع در هر انجمن‌ گم‌ کرده‌ام
user_image
امیرفراهانی
۱۳۹۴/۰۲/۱۵ - ۰۶:۲۱:۲۷
امیر فراهانی نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده‌امآه ازین یوسف‌ که من در پیرهن ‌گم‌کرده‌اموحدت از یاد دویی اندوه‌ کثرت می‌کنددر وطن ز اندیشهٔ غربت وطن گم کرده‌امچون نم اشکی که از مژگان فرو ریزد به خاکخویش را در نقش پای خویشتن‌ گم‌ کرده‌اماز زبان دیگران درد دلم باید شنیدکز ضعیفان همچو نی راه سخن‌ گم‌ کرده‌امموج دریا در کنارم از تک و پویم مپرسآنچه من گم کرده‌ام نایافتن گم کرده‌امگر عدم حایل نباشد زندگی موهوم نیستعالمی را در خیال آن دهن گم کرده‌امتا کجا یارب نویی دوزد گریبان مراچون گل اینجا یک جهان دلق کهن گم کرده‌امعمرها شد همچو ناله خامه میپیچم به خوابپیکر چون رشته‌ای در پیرهن گم کرده‌امشوخیِ پرواز من رنگ بهار نازکی ستچون پر طاووس خود را در چمن‌ گم‌ کرده‌امچون نفس از مدعای جست و جو آگه نی‌اماینقدر دانم‌ که چیزی هست و من‌ گم‌ کرده‌امهیچ جا بیدل سراغ رنگهای رفته نیستصد نگه چون شمع در هر انجمن‌ گم‌ کرده‌ام
user_image
امیرفراهانی
۱۳۹۴/۰۲/۱۵ - ۰۶:۴۰:۵۷
امیر فراهانینور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده‌امآه ازین یوسف‌ که من در پیرهن ‌گم‌کرده‌اموحدت از یاد دویی اندوه‌ کثرت می‌کنددر وطن ز اندیشهٔ غربت وطن گم کرده‌امچون نم اشکی که از مژگان فرو ریزد به خاکخویش را در نقش پای خویشتن‌ گم‌ کرده‌اماز زبان دیگران درد دلم باید شنیدکز ضعیفان همچو نی راه سخن‌ گم‌ کرده‌امموج دریا در کنارم از تک و پویم مپرسآنچه من گم کرده‌ام نایافتن گم کرده‌امگر عدم حایل نباشد زندگی موهوم نیستعالمی را در خیال آن دهن گم کرده‌امتا کجا یارب نویی دوزد گریبان مراچون گل اینجا یک جهان دلق کهن گم کرده‌امعمرها شد همچو نالِ خامه ، میپیچم به خویشپیکر چون رشته‌ای در پیرهن گم کرده‌امشوخیِ پرواز من رنگ بهار نازکی ستچون پر طاووس خود را در چمن‌ گم‌ کرده‌امچون نفس از مدعای جست و جو آگه نی‌اماینقدر دانم‌ که چیزی هست و من‌ گم‌ کرده‌امهیچ جا بیدل سراغ رنگهای رفته نیستصد نگه چون شمع در هر انجمن‌ گم‌ کرده‌ام
user_image
امیرفراهانی
۱۳۹۴/۰۲/۱۵ - ۰۷:۱۷:۴۷
عمرها شد همچو ناله خامه میپیچم به خواباشتباه است لطفاًاین مصرع را جایگزین کنید !عمرها شد همچو نالِ خامه ، میپیچم به خویشامیرفراهانی
user_image
مهدی
۱۳۹۸/۰۵/۱۳ - ۱۷:۱۷:۳۰
این غزل را حسام الدین سراج در آلبوم باغ اغوان خوانده است. این آلبوم اینجا در لیست آثار سراج نبود تا افزوده شود.
user_image
مهدی
۱۳۹۸/۰۵/۱۳ - ۱۷:۱۸:۱۹
باغ ارغوان
user_image
بسم الله عزیزی
۱۴۰۳/۰۲/۱۸ - ۱۸:۰۹:۵۶
هنرمندان افغان زیادی این غزل را خواندند  
user_image
پرویز عسکر
۱۴۰۳/۰۲/۲۰ - ۱۴:۴۷:۰۱
من در این ویرانه منزل گنج ها گم کرده ام مرغ دل را هم به طوفان بلا گم کرده ام من یکی گم کرده ام کاندر جهان همتا نداشت گر نمیشد کفر می گفتم خدا را گم کرده ام ترانه سرا احمد ظاهر بلبل شرق