بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۰۰۷

۱

ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم

به جنبش تا رسد مژگان محرف می‌خورد خوابم

۲

نفس در دل‌ گره دارم نگه در دیده معذورم

خطی از نقطه بیرون نیست در دیوان آدابم

۳

مگر ترک طلب گیرد درین ره دست من ورنه

چو آتش دور می‌افتم ز خود چندانکه بشتابم

۴

خزان پیش از دمیدن بود منظور بهار من

کتان در پنبگی می‌داد عرض سیر مهتابم

۵

به امید قد خم گشته محمل می‌کشد فرصت

مگر پیری ازین دریا برون آرد به قلابم

۶

به فکر خود فتادم معبد تحقیق پیدا شد

خم سیر گریبان رفت و پیش آورد محرابم

۷

چو آتش‌ گرمی پهلو ندیدم جز به خاکستر

درین دیر هوس دامن زدند آخر به‌ سنجابم

۸

به ‌سعی بیخودی هم از عرق بیرون نمی‌آیم

زطبع منفعل تاگردش رنگست گردابم

۹

خدا از انفعال می‌کشیهایم نگهدارد

مزاج شرم مینایم‌، در آتش خفته است آبم

۱۰

من بیدل نبودم اینقدر پروانهٔ جرأت

دم تیغ تو دیدم ذوق‌ کشتن‌ کرد سیمابم

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۱۰۵۹

نظرات