بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۰۱۲

۱

خاکم به سر که بی تو به ‌گلشن نسوختم

گل شعله زد ز شش جهت و من نسوختم

۲

اجزای سنگ هم ز شرر بال می‌کشد

من بیخبر ز ننگ فسردن نسوختم

۳

شاید پیام یأس به ‌گوش تو می‌رسد

داغم‌ که چون سپند به شیون نسوختم

۴

جمعیتی ذخیرهٔ دل داشتم چو صبح

از یک نفس تلاش‌، چه خرمن نسوختم

۵

بوبی نبردم از ثمر نخل عافیت

تا ربشهٔ نفس به دویدن نسوختم

۶

افروختم به آتش یاقوت شمع خویش

باری به علت رگ گردن نسوختم

۷

در دشت آرزو ز حنابندی هوس

رنگی نیافتم‌ که به سودن نسوختم

۸

مشکل‌ که تابد از مژه بیرون نگاه شرم

گشتم چراغ و جز ته دامن نسوختم

۹

شرم وفا به ساز چراغان زد از عرق

با هر فتیله‌ای‌ که چو روغن نسوختم

۱۰

دوری به مرگ هم ز بتان داشت سوختن

مردم‌ که مردم و چو برهمن نسوختم

۱۱

بیدل نپختم آرزوی مزرع امید

کاخر ز یأس سوخته خرمن نسوختم

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۹۷۱

نظرات