بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۰۱۴

۱

چو گوهر آخر از تجرید نقش مدعا بستم

به دست افتاد مضمونی‌کزین بحرش جدا بستم

۲

نگین خاتم ملک سلیمان نیست منظورم

چو نام آوارگیها داشتم ننگی به پا بستم

۳

دبیر کشور یأسم ز اقبالم چه می‌پرسی

قلم شد استخوان تا نامه بر بال هما بستم

۴

فراغ از خدمت تحصیل روزی بر نمی آید

زگرد دانه‌گردیدن‌کمر چون آسیا بستم

۵

عدم آیینهٔ تمثال ما و من نمی‌باشد

فضولی ‌کردم و زنگار تهمت بر صفا بستم

۶

فغان در سینه ورزیدم نفس‌ خون شد ز بیکاری

به روی دل دری واکرده بودم از کجا بستم

۷

کم مطلب‌ گرفتن نیست بی‌افسون استغنا

چو گوهر صد زبان از یک لب بی‌مدعا بستم

۸

ندارد بی‌دماغی طاقت بار هوس بردن

من و ما کاروان‌ها داشت محمل بر دعا بستم

۹

خمار حرص می‌باید شکست از گردباد من

سر تخت سلیمان داشتم دل بر هوا بستم

۱۰

دماغ وضع آزادی تکلف برنمی‌دارد

نفس در سینه تنگی کرد اگر بند قبا بستم

۱۱

سخن از شرم عرض احتیاجم در عرق ‌گم شد

چو شبنم هر گره کز لب گشودم بر حیا بستم

۱۲

بهارستان نازم کرد بیدل سعی آزادی

ندانم از هوسها دست شستم یا حنا بستم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
انجنیر محمد هارون
۱۳۹۲/۰۴/۰۲ - ۰۲:۲۱:۲۶
هر چند در زدن و نظر دادن در ابیات حضرت ابوالمعانی بیدل دور از حق و امتیاز من است. اما با نهایت محبتی که به ابیات این بزرگ مرد دارم گاه گاهی به این سایت ارزشمند شما سری میزنم . که اکنون به غزل شماره 214 متوجه شدم که در مقطعه (ندانم از هوسها رست شستم یا حنا بستم) آمد است باید بجای کلمه رست درست تصحیح گردد. بعید از لطف تان نخواهد بود.از زحمت کشی های پرمعرفت شما اظهار قدر دانی نموده تشکر میکنم
user_image
انجنیر محمد هارون
۱۳۹۲/۰۴/۰۲ - ۰۲:۲۲:۵۹
با معذرت شماره غزل را در فوق اشتباه کرده ام شماره آن 2014 است.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۰۲ - ۰۴:۱۷:۳۵
برادرم هارون نیک امدی ، آری نوشته هایت را می خوانم و می خوانند درود به تو و بیدل و نیکمردان دری گوی
user_image
صدیقه کامور
۱۴۰۳/۰۵/۰۴ - ۱۹:۳۷:۱۲
مصرع آخر ،از هوس‌ها دست شستم....