بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۰۱۷

۱

به عشقت‌ گر همه یک داغ سامان بود در دستم

همان انگشتر ملک سلیمان بود در دستم

۲

درین‌گلشن نه‌ گل دیدم نه رمز غنچه فهمیدم

ز دل تا عقده وا شد چشم حیران بود در دستم

۳

ز غفلت ره نبردم در نزاکت‌خانهٔ هستی

ز نبضم رشته‌واری زلف جانان بود در دستم

۴

به هر بی‌دستگاهی گر به قسمت می‌شدم قانع

کف خود دامن صحرای امکان بود در دستم

۵

ندامت داشت یکسر رونق گلزار پیدایی

چوگل آثار شبنم زخم دندان بود در دستم

۶

به بالیدن نهال محنتم فرصت نمی‌خواهد

ز پا تا می‌کشیدم خار پیکان بود در دستم

۷

پی تحصیل روزی بسکه دیدم سختی دوران

به چشمم آسیا گردید اگر نان بود در دستم

۸

جنون آوارهٔ دیر و حرم عمری‌ست می‌گردم

مکاتیب نفس پر هرزه عنوان بود در دستم

۹

کفی صیقل نزد سودن دین هنگامهٔ عبرت

به حسرت مردم و آیینه پنهان بود در دستم

۱۰

درین مدت‌که سعی نارسایم بال زد بیدل

همین لغزیدن پایی چو مژگان بود در دستم

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۹۱۹

نظرات

user_image
فرّخ
۱۳۹۳/۱۰/۰۷ - ۰۹:۴۹:۰۱
درخواست تصحیح غلط تایپی:مصرع اول بیت قبل از آخر اینگونه‌ست:کفی صیقل نزد سودن درین هنگامه عبرتاستناد: پیوند به وبگاه بیرونی