بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۰۲

۱

دل می‌رود و نیست کسی دادرس ما

از قافله دور است خروش جرس ما

۲

هم مشرب اوضاع گرفتاری صبحیم

پرواز به منظر نرسد از قفس ما

۳

بر هیچ‌کس افسانهٔ امید نخواندیم

عمری‌ست همان بیکسی ماست‌کس ما

۴

ما هیچکسان ناز چه اقبال فروشیم

تقدیر عرق‌کرد به حشر مگس ما

۵

خاریم ولی در هوس آباد تعین

بر دیدهٔ دریا مژه چیده‌ست خس ما

۶

ما و سخن ازکینه‌فروزی‌، چه خیال است

آیینه نداده‌ست به آتش نفس ما

۷

بر فرصت خام آن همه دکان نتوان چید

مهمان دماغ است می زودرس ما

۸

مکتوب وفا مشعر امید نگاهی‌ست

واکن مژه تا خوانده شود ملتمس ما

۹

بیدل به جنون امل ازپا ننشستیم

کاش آبله‌گیرد سر راه هوس ما

تصاویر و صوت

نظرات