بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۰۴۹

۱

قیامت می‌کند حسرت مپرس از طبع نا شادم

که من صد دشت مجنون دارم و صد کوه فرهادم

۲

زمانی در سواد سایهٔ مژگان تأمل کن

مگر از سرمه دریابی شکست رنگ فریادم

۳

حضور نیستی افسون شرکت بر نمی‌دارد

دو عالم با فراموشی بدل‌ کن تا کنی یادم

۴

گرفتار دو عالم رنگم از بیرحمی نازت

امیر الفت خود کن اگر می‌خواهی آزادم

۵

چو طفل اشک درسم آنقدر کوشش نمی‌خواهد

به علم آرمیدن لغزش پایی‌ست استادم

۶

به سامان دلم آوارهٔ صد دشت بیتابی

ز منزل جاده‌ام دور است یا رب ‌گم شود زادم

۷

طراوت برده‌ام از آب و گرمی از دل آتش

چو یاقوت از فسردن انفعال صلح اضدادم

۸

فلک مشکل حریف منع پروازم تواند شد

چو آواز جرس‌ گیرم قفس سازد ز فولادم

۹

درین صحرای حیرت دانه و دامی نمی‌باشد

همان چون بلبل تصویر نقاش است صیادم

۱۰

علاج خانهٔ زنبور نتوان ‌کرد بی آتش

رکاب ناله گیرم تا ستاند از فلک دادم

۱۱

نفس را دام الفت خواند‌ه ام چون صبح و زین غافل

که بیرون می‌برد زین خاکدان آخر همین بادم

۱۲

غبار جان کنی بر بال وحشت بسته‌ام بیدل

صدای بیستونم قاصد مکتوب فرهادم

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۱۰۳۹

نظرات

user_image
حمید زارعی مرودشت
۱۳۹۴/۱۲/۲۱ - ۱۱:۱۳:۵۶
استاد محمد سر آهنگ (موسیقی دان و بیدل شناس بزرگ افغان) در بیت چهارم به جای کلمه‌ی (امیر)، کلمه‌ی (اسیر) رو به کار میبرن که به نظر با کلمه‌ی آزاد درست تر میاد و پارادوکس بیدلانه ای دارهاسیر الفت خود کن اگر میخواهی آزادم
user_image
جمشید حیدری
۱۳۹۶/۰۱/۱۹ - ۰۹:۳۶:۴۸
در رابطه با بیت چهارم با نظر جناب زارعی مرودشت موافقم. استاد سعادتملوک تابش هروی بیدل شناس افغانستانی نیز در خوانش، اسیر را بجای امیر استفاده می‌کردند.