
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۰۵۳
۱
ز دست عافیت داغم سپند یأس پروردم
به این آتش که من دارم مگر آتش کند سردم
۲
اسیر ششدر و تدبیر آزادی جنونست این
چو طاس نرد هر نقشیکه آوردم نیاوردم
۳
چو شبنم شرم پیداییست آثار سراغ من
عرق چندان که میبالد بلندی میکند گردم
۴
چو اوراق خزان بیاعتبارم خواندهاند اما
جهانی رنگ سیلی خورده است از چهرهٔ زردم
۵
در آن مکتب که استغنا عیار معنیام گیرد
کلاه جم بنازد بر شکستگوشهٔ فردم
۶
ز خویشم میبرد یاد خرام او به آن مستی
کهگل پیمانهگرداند اگر چون رنگ برگردم
۷
ز عریانی درین میدان ندارم ننگ رسوایی
شکوه جوهر تیغم خط پیشانی مردم
۸
وفایم خجلت ناقدردانی برنمیدارد
اگر بر آبله پا مینهم دل میکند دردم
۹
نیام بیدل خجالت مایهٔ ننگ تهیدستی
چو مضمون در خیال هر که میآیم ره آوردم
تصاویر و صوت

نظرات
قسیم طوفان
فیض بارش