
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۰۶
۱
شور صد صحرا جنونگرد نمکدان شما
ای قیامث صبحخیز لعل خندان شما
۲
چشمآهو حلقهٔ گرداب بحرحیرت است
درتماشای رم وحشی غزالان شما
۳
عشرتازرنگاست هرجاگلبساطآراشود
مفت جام مایه میگردد به دوران شما
۴
از صدف ریزدگهر وزپسته مغزآید برون
چون شودگرم تکلم لعل خندان شما
۵
از طراوتگاه عشرت نوبهار باغ ناز
باد چشم ما سفال جوش ریحان شما
۶
بیش ازین نتوان به ابروی تغافل ساختن
شیشهٔ دل خاکشد در طاق نسیان شما
۷
ما سیهبختان به نومیدی مهیا کردهایم
یک چراغان!داغ دل دور از شبستان شما
۸
بستر وبالین منعمریست قطعراحت است
بر دم شمشیر زد خوابم ز مژگان شما
۹
نارسا افتادهایم ای برق تازان همتی
تا غبار ما زند دستی به دامان شما
۱۰
عالمی درحسرت وضع عبارت مرده است
معنی ماکیست تا فهمد ز دیوان شما
۱۱
از غبار هردو عالمپاک بیرون جسته است
بیدل آواره یعنی خانه ویران شما
تصاویر و صوت

نظرات