
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۰۶۸
۱
وداع دورگرد عرضهٔ آرام رم کردم
سحر گل کردم و کار دو عالم در دو دم کردم
۲
روا کم دارد اطوارم که گردد در دل رسوا
اگر آهم هوس سر کرد هم در دل علم کردم
۳
وداع حرص راه حاصل آرام وا دارد
عسل گل کرد هر گه کام دل مسرور سم کردم
۴
سحرگه مطلع اسرار آهم در علو آمد
دل آسوده را مردود درگاه الم کردم
۵
هوس مگمار در احکام اعمال الم حاصل
حصول سکهٔ دل کو، طلا و مس درم کردم
۶
دل آوارهام طور رم آسودهای دارد
اگر گرد ملال آورد صحرا را ارم کردم
۷
طمع واکرد هرگه راه احرام دل طامع
صدا را در سواد سرمه سردادم عدم کردم
۸
اگر آگاه حالم مرگ هم گردد که رحم آرد
که مردم در ره اما درد دل آواره کم کردم
۹
مآل عمر بیدل داد وهمم داد آسودم
دو دم درس هوسها گرم کردم، سرد هم کردم
تصاویر و صوت

نظرات