
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۰۷۷
۱
شب که در حسرت دیدار کمین میکردم
دو جهان یک نگه باز پسین میکردم
۲
یاد ناسکه به وحشتکده عنقایی
ناله میشد همهگر نقش نگین میکردم
۳
باد برد آن همه طاقت که به خاکستر ریخت
نفس سوخته را پردهنشین میکردم
۴
هرکجا سعی هوس رنگ عمارت می ریخت
صرف وحشتکدهٔ خانهٔ زین میکردم
۵
عشق چون خامه مرا بر خط تسلیم نداشت
تا ز هر عضو خود ایجاد جبین میکردم
۶
سجده آنجا که مرا افسر عزت میداد
میشدم بر فلک و یاد زمین میکردم
۷
هر قدر گرد من از حادثه میدید شکست
من ز دامان تو اندیشهٔ چین میکردم
۸
پیش از آن دم که غم عشق به توفان آمد
گریه بر رنگ بنای دل و دین میکردم
۹
نالهها کردم و آگاه نگشتی ای کاش
خاک میگشتم وگردی به ازین میکردم
۱۰
بیدل آرایش تحقیق مقابل میخواست
کاش من هم نگهی آینه بین میکردم
نظرات