بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۱

۱

دریای خیالیم و نمی نیست در اینجا

جز وهم وجود و عدمی نیست در اینجا

۲

رمز دو جهان از ورق آینه خواندیم

جز گرد تحیر رقمی نیست در اینجا

۳

عالم همه میناگر بیداد شکست است

این طرفه که سنگ ستمی نیست در اینجا

۴

تا سنبل این باغ به همواری رنگ است

جز کج نظری پیچ و خمی نیست در اینجا

۵

بر نعمت دنیا چه هوسها که نپختیم

هر چند غذا جز قسمی نیست در اینجا

۶

برهم نزنی سلسلهٔ ناز کریمان

محتاج شدن بی‌کرمی نیست در اینجا

۷

گرد حشم بی‌کسی‌ات سخت بلندست

از خویش برون آ علمی نیست در اینجا

۸

ما بی‌خبران قافلهٔ دشت خیالیم

رنگ است به‌گردش‌، قدمی نیست در اینجا

۹

از حیرت دل بند نقاب تو گشودیم

آیینه‌گری کار کمی نیست در اینجا

۱۰

بیدل من و بیکاری و معشوق‌تراشی

جز شوق برهمن‌، صنمی نیست در اینجا

تصاویر و صوت

عندلیب :

نظرات

user_image
پاشا
۱۳۸۹/۰۷/۳۰ - ۰۵:۰۲:۱۰
گر میروی امشب ز برم هیچ غمی نیستچون راه سفر پیشه کنی راه کمی نیستسر منزل مقصود تو هر خانه که باشدمن نیک بدانم که چو قلبم حرمی نیستدر چشم من این اشک ببین و مشو غره کز آه جهان سوز من اما کرمی نیستصدبار پس پرده هویدا شد و دیدم در بتکده صوفی دوران صنمی نیست...
user_image
عبدالله بیخود
۱۳۹۰/۰۸/۰۴ - ۱۱:۳۴:۳۹
_ _ U U _ _ U U _ _ U U _ _غزلی در همین وزن سرودۀ بیخود ما ذات خدائیم و پر از دردِ...نفس هاآزاده فنائیم و درین کنج...قفس هابا شیوه ی تعّبیر و حسی قحطِ مُروّت بر یوسف مصری کرمی بود....عدس هابر فطرت عاشقدل و بر باطن عارفدنیا نفسی منفعلی بود...هوس هادریابِ حیات و رگ امکان نِگری هابر خضرِ دلم تهمتِ حس...بود...نفس هادر دشت جنون ناله گری و...حسِ محمِل بر فطرتِ من مشتعلی بود...جرس هابیخود
user_image
بارانی
۱۳۹۰/۱۱/۰۹ - ۰۴:۱۸:۴۵
با دروددر بیت هفتم، مصراع دوم، واژه ی « خویش» به اشتباه « خوبش » تایپ شده است . کارتان عالی است . سپاس.
user_image
سید یحیی فاضلی
۱۳۹۱/۰۲/۱۲ - ۰۹:۲۷:۱۸
در ابیات:2 جزگرد => جز گرد4 جزکج => جز کج4 پیچ وخمی => پیچ و خمی4 دراینجا => در اینجا5 هوسهاکه => هوسها که5 هرچند => هر چند6 نازکریمان => ناز کریمان8 دراینجا => در اینجا9 توگشودیم => تو گشودیم9 کارکمی => کار کمی
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۵/۰۷ - ۱۵:۴۵:۳۷
مطمئن نیستم ولی قضا درست تر به نظر میرسه تا غذا. (قضا و قسمت)
user_image
حمید زارعیِ مرودشت
۱۳۹۵/۰۱/۰۶ - ۱۵:۰۷:۱۵
بیدل! من و بیکاری و معشوق تراشیجز شوقِ برهمن‌، صنمی نیست در اینجا...مبحثی در روانشناسیِ رابطه مطرح هست که میگوید فردِ عاشق، ایده آل هایی را در ذهن دارد و با انتسابِ این ایده آل ها به طورِ ضمنی به معشوق، معشوق را در تخیل و توهم به ایده آل های خود نزدیک میکند و عشقش به معشوق افزون تر میشود..به عبارتی شاید معشوق مقدارِ بسیار زیادی از صفاتی که در تصورِ عاشق هست را دارا نباشد و همین مسئله در انتها موجباتِ توقعاتِ بسیار و در آخر تزلزلِ روابطِ عاشقانه را باعث میشود..بیدل در این بیت به همین مسئله اشاره دارد که ما با تصوراتِ خود در حالِ معشوق تراشی هستیم و در اصل عاشقِ شوق و ایده آل های خود میشویم و معشوق، بیرون از تفکر و اندیشه ی ما نیست.
user_image
اسحاق
۱۳۹۷/۰۳/۱۷ - ۰۴:۴۶:۵۴
در بیت دوم : "رمز دو جهان ،در ورق آینه خواندیم"درست است