
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۱
۱
دریای خیالیم و نمی نیست در اینجا
جز وهم وجود و عدمی نیست در اینجا
۲
رمز دو جهان از ورق آینه خواندیم
جز گرد تحیر رقمی نیست در اینجا
۳
عالم همه میناگر بیداد شکست است
این طرفه که سنگ ستمی نیست در اینجا
۴
تا سنبل این باغ به همواری رنگ است
جز کج نظری پیچ و خمی نیست در اینجا
۵
بر نعمت دنیا چه هوسها که نپختیم
هر چند غذا جز قسمی نیست در اینجا
۶
برهم نزنی سلسلهٔ ناز کریمان
محتاج شدن بیکرمی نیست در اینجا
۷
گرد حشم بیکسیات سخت بلندست
از خویش برون آ علمی نیست در اینجا
۸
ما بیخبران قافلهٔ دشت خیالیم
رنگ است بهگردش، قدمی نیست در اینجا
۹
از حیرت دل بند نقاب تو گشودیم
آیینهگری کار کمی نیست در اینجا
۱۰
بیدل من و بیکاری و معشوقتراشی
جز شوق برهمن، صنمی نیست در اینجا
نظرات
پاشا
عبدالله بیخود
بارانی
سید یحیی فاضلی
ناشناس
حمید زارعیِ مرودشت
اسحاق