بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۱۰۰

۱

با صد حضور باز طلبکارت آمدم

دست چمن‌ گرفته به‌ گلزارت آمدم

۲

جمعیتی دلیل جهان امید بود

خوابیدم و به سایهٔ دیوارت آمدم

۳

شغل نیاز و ناز مکرر نمی‌شود

بودم اسیر و باز گرفتارت آمدم

۴

بیع و شرای چار سوی عشق دیگر است

خود را فروختم‌ که خریدارت آمدم

۵

احسان‌ به هرچه می‌ خردم‌ سود مدعاست

از قیمتم مپرس به بازارت آمدم

۶

وصل محیط می‌برد از قطره ننگ عجز

کم نیستم به عالم بسیارت آمدم

۷

قطع نظر ز هر دو جهانم‌ کفیل شد

تا یک نگاه قابل دیدارت آمدم

۸

مستانه می‌روم ز خود و نشئه رهبر است

گویا به یاد نرگس خمارت آمدم

۹

دیگر چه سحر پرورد افسون آرزو

من زان جهان به حسرت رفتارت آمدم

۱۰

وقف طراوت من بیدل تبسمی

پر تشنه‌ کام لعل شکر بارت آمدم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ویس
۱۳۹۸/۰۳/۱۷ - ۱۶:۴۷:۳۴
ای شعر را خانم سلما جهانی که ساخته آقای قاسم افغان است سروده است.