بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۱۰۵

۱

به یاد نرگس او هر طرف احرام می‌بندم

جرس وا می‌کنم از محمل و بادام می‌بندم

۲

به قاصد تا کنم از حسرت دیدار ایمایی

به حیرت می‌روم آیینه بر پیغام می‌بندم

۳

ز باغ زندگی هرکس غرور حاصلی دارد

به امید ثمر من هم خیال خام می‌بندم

۴

چو صبح آزادی‌ام پا لغز شبنم در نظر دارد

ز آغاز این تری بر جبههٔ انجام می‌بندم

۵

نفس وارم درین ویرانه صیاد پشیمانی

ز چیدنها همان وا چیدنی بردام می‌بندم

۶

گره در طبع نی منع عروج ناله است اینجا

به قدر نردبان بر خویش راه بام می‌بندم

۷

جنون هرزه فکری از خمارم برنمی‌آرد

اگر پیچم به خود مضمون خط جام می‌بندم

۸

درین ظلمت سرا تا راه پروازی‌کنم روشن

چو طاووس از عدم بر بال و پرگلجام می‌بندم

۹

دم صبحم به شور ساز امکان برنمی‌آید

چو شب در سرمه می‌خوابم زبان عام می‌بندم

۱۰

حیا از آبرو نگذشت و من از حرص دون همت

بر این یک قطره عمری شد پل ابرام می‌بندم

۱۱

اگر این است بیدل جرات جولان شهرتها

نگین را همچو سنگ آخر به پای نام می‌بندم

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۹۲۶

نظرات