
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۱۱۰
۱
صد بیابان جنون آن طرف هوش خودم
اینقدر یاد که کردهست فراموش خودم
۲
ذوق آرایشم از وضع سلامت دور است
چون صدف خسته دل از فکر دُر گوش خودم
۳
حیرت از لذت دیدار توام غافل کرد
چشمهٔ آینهام بیخبر از جوش خودم
۴
انتظار هوس گردن خوبان تا چند
کاش صبحی دمد از موی بناگوش خودم
۵
پرفشان است نفس لیک زخود رستنکو
با همه شور جنون در قفس هوش خودم
۶
شمع تصویر من از داغ هم افسردهتر است
اینقدر سوختهٔ آتش خاموش خودم
۷
نقد کیفیتم از میکدهٔ یکتاییست
میکشم جرعه ز دست تو و مدهوش خودم
۸
عضو عضوم چمنآرای پر طاووس است
به خیال تو هزار آینه آغوش خودم
۹
بار دلها نیام از فیض ضعیفی بیدل
همچو تمثالکشد آینه بر دوش خودم
نظرات
ناشناس
عبدالکریم(خشنود هروی کهدستانی)
علی عباسی