بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۱۱۱

۱

نالهٔ عجز نوای لب خاموش خودم

نشئهٔ شوقم و درد می بیجوش خودم

۲

بحر جولانگه بیباکی و من همچو حباب

در شکنج قفس از وضع ادب‌ کوش خودم

۳

گریه توفانکدهٔ عالم آبی دگر است

بی‌رخت درخور هر اشک قدح نوش خودم

۴

چشم پوشیده به خود همچو حبابم نظری‌ست

مژه ‌گر باز کنم خواب فراموش خودم

۵

خجلت غیرت ازین بیش چه خواهد بودن

عالم افسانه و من پنبه کش ‌گوش خودم

۶

ای بسا سعی عروجی‌ که دلیل پستی است

همچو صهبا به زمین ریخته ی جوش خودم

۷

درخور حفظ ادب خلوت وصلست اینجا

من جنون حوصله از وسعت آغوش خودم

۸

چه خیالست‌ کشم حسرت دیگر چو حباب

من‌ که از بار نفس آبلهٔ دوش خودم

۹

بیدل از فکر غم و عیش ‌گذشتن دارد

امشبی دارم و فرصت شمر دوش خودم

تصاویر و صوت

نظرات