بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۱۱۲

۱

تحیر آینهٔ عالم مثال خودم

بهانه گردش رنگست و پایمال خودم

۲

به داغ می‌رسد آهنگ زخم من چو هلال

هنوز جادهٔ سر منزل کمال خودم

۳

به هر چه می‌نگرم آرزو تقاضا نیست

چو احتیاج سراپا لب سوال خودم

۴

ز چینی آفت بی‌آبی‌ام مشو ای حرص

که من طراوت لب خشکی سفال خودم

۵

غبار دامن هر موج نیست قطرهٔ من

چو اشک در گره صافی زلال خودم

۶

رسیده ضعف بجایی ‌که همچو شمع خموش

شکست رنگ نهان ‌کرد زیر بال خودم

۷

بهار نازم و کس محرم تماشا نیست

به صد خیال یقین شد که من خیال خودم

۸

وداع ساز نموده‌ست ضعف پیکر من

خم اشارتی از ابروی هلال خودم

۹

به حیرت آینه‌ام بی‌نیاز هستی بود

تو جلوه ‌کردی و نگذاشتی به حال خودم

۱۰

درین المکده بیدل چه مجلس آرایی‌ست

چو شمع سوخت عرقهای انفعال خودم

تصاویر و صوت

نظرات