بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۱۸۲

۱

ز سودای چشم تو تا کام ‌گیرم

دو عالم فروشم دو بادام گیرم

۲

شهید وفایم ز راحت جدایم

نه مردم به ذوقی که آرام گیرم

۳

سیه مست شهرت نی‌ام ورنه من هم

چو نقش نگین صبح در شام گیرم

۴

ز بس همتم ننگ تزویر دارد

محالست اگر دانه در دام گیرم

۵

چنین‌ کز طلب بی‌نیاز است طبعم

گدا گر شوم ترک ابرام گیرم

۶

چوشبنم چه لافم به سامان هستی

مگر از عرق صورتی وام گیرم

۷

درین انجمن مشرب غنچه دارم

زنم شیشه بر سنگ تا جام‌گیرم

۸

زمانی شود خواب عیشم میسر

که چون نقش پا سایه بر بام گیرم

۹

کمند نفس حرص صیاد عنقاست

به ‌این نارسایی مگر نام گیرم

۱۰

جهان نیست جز اعتبار من و تو

تو تحقیق دان‌ گر من اوهام‌ گیرم

۱۱

تجاهل سر و برگ هستی است بیدل

همه گر وصالست پیغام گیرم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
عمر شیردل
۱۳۹۵/۰۳/۲۱ - ۱۲:۰۳:۴۶
میرزا عبدالقادر بیدل ، با این غزل آسمانی ، شعر عاشقانهٔ زبان فارسی را به اوج آن رسانیده .
user_image
بسم الله عزیزی
۱۴۰۱/۰۵/۱۴ - ۲۲:۱۹:۲۲
سرتاج موسیقی استاد محمد حسین سر آهنگ این غزل را در یک کمپوز بسیار زیبا اجرا نموده است