بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۲۰۸

۱

تا می ز جام همت بد مست می‌کشم

جز دامن تو هر چه ‌کشم دست می‌کشم

۲

عنقا شکار کس نشود گرچه همت است

خجلت ز معنیی‌که توان بست می‌کشم

۳

قلاب امتحان نفس در کشاکش است

زین بحر عمرهاست همین شست می‌کشم

۴

ممتاز نیست عجز و غرورم ز یکدگر

چون آبله سری‌ که‌ کشم پست می‌کشم

۵

دل بستنم به‌گوشهٔ آن چشم صنعتی است

تصویر شیشه در بغل مست می‌کشم

۶

خاکستر سپند من افسون سرمه داشت

دامان ناله‌ای ‌که ز دل جست می‌کشم

۷

جز تحفهٔ سجود ندارم نیاز عجز

اشکم همین سری به کف دست می‌کشم

۸

چون صبح عمر هاست درین وادی خراب

محمل بر آن غبار که ننشست می‌کشم

۹

بیدل حباب‌وار به دوشم فتاده است

بار سری‌که تا نفسی هست می‌کشم

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۹۳۸

نظرات