بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۲۱۲

۱

جنون از بس قیامت ریخت بر آیینهٔ هوشم

ز شور دل‌،‌گران چون حلقهٔ زنجیر شد گوشم

۲

ندارم چون نگه زین انجمن اقبال تأثیری

به هر رنگی‌که می‌جوشم برون رنگ می‌جوشم

۳

به سعی همت از دام تعلق جسته‌ام اما

نمی‌افتد شکست خود به رنگ موج از دوشم

۴

فضولی چون شرارم مضطرب دارد ازین غافل

که آخر چشم واکردن شود خواب فراموشم

۵

مزاج اعتبار و عرض یکتایی خیالست این

هجوم غیر دارد اینقدر با خود هماغوشم

۶

نم خجلت چو اشک از طینت من‌ کیست بر دارد

ز نومیدی عرق‌گل می‌کنم در هر چه می‌کوشم

۷

فنا در موی پیری‌ گرد آمد آمدی دارد

به‌گوش من پیامی هست از طرف بناگوشم

۸

شناسایی اگر پیداکنم چون معنی یوسف

به جای پیرهن من نیز بوی پیرهن پوشم

۹

به جیب بیخودی تا سرکشم صد انجمن دیدم

جهانی داشت همچون شمع بال افشانی هوشم

۱۰

مپرس از غفلت دیدار و داغ فوت فرصتها

دو عالم ناله‌ گردد تا به قدر یأس بخروشم

۱۱

اگر رنگ نفس‌ کوهیست بر آیینه‌ام بیدل

خموشی عاقبت این بار بر می‌دارد از دوشم

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۹۴۷

نظرات