بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۲۱۴

۱

ز بسکه حیرت دیدار برده است ز هوشم

چو موج چشمهٔ آیینه نیست یک مژه جوشم

۲

زبان نالهٔ من نیست جز نگاه تحیر

چو شمع تا مژه برهم رسیده است خموشم

۳

نوای شوق نماند نهان به ساز خموشی

بلند می‌شود از سرمه چون نگاه خروشم

۴

به سعی حیرت ازین بزم‌ گوشه‌ای نگرفتم

همان چو آینه از چشم خویش خانه بدوشم

۵

ز دور ساغر کیفیتم مپرس چو شبنم

گداخت گوهر دل آنقدر که باده فروشم

۶

سر از اطاعت آوارگی چگونه بتابم

چو گردباد ز سرگشتگی است ساغر هوشم

۷

سپند جز تپش دل مدان فسانهٔ خوابش

به ناله نشئه فروش شکست ساغر هوشم

۸

غرور حسن دلیل‌ست بر تظلم عاشق

شنیده‌اند به قدر تغافل تو خروشم

۹

ز فرق تا به قدم عرض حیرتم چه توان کرد

هوای عالم دیدار کرد آینه پوشم

۱۰

سیاه‌بختی من سرمهٔ گلو شده بیدل

به رنگ حلقهٔ زنجیرزلف سخت خموشم

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۹۹۳

نظرات