بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۲۳۰

۱

به صدگردون تسلسل بست دور ساغر عشقم

که گردانید یارب اینقدر گرد سر عشقم

۲

سیاهی می‌کنم اما برون از رنگ پیدایی

غبار عالم رازم سواد کشور عشقم

۳

نه دنیا عبرت آموزم نه عقبا حسرت اندوزم

به هیچ آتش نمی‌سوزم سپند مجمر عشقم

۴

به صیقل‌کم نمی‌گردد غرور زنگ خودبینی

مگر آیینه بر سنگی زند روشنگر عشقم

۵

عنان بگسست عمر و من همان خاک درش ماندم

نشد این بادبان آخر حریف لنگر عشقم

۶

غمم‌، دردم‌، سرشکم‌، ناله‌ام‌، خون دلم‌، داغم

نمی‌دانم عرض ‌گل ‌کرده‌ام یا جوهر عشقم

۷

گهی‌صلحم ،‌گهی‌جنگم‌،‌گهی‌مینا ،‌گهی‌سنگم

دو عالم‌گردش رنگم جنون ساغر عشقم

۸

چو شمع از گردنم حق وفا ساقط نمی‌گردد

درآتش هم عرق دارم خجالت پرور عشقم

۹

نی‌ام نومید اگر روزی دو احرام هوس دارم

که من چون داغ هر جا حلقه ‌گشتم بردر عشقم

۱۰

نه فخرکعبه دلخواهم نه ننگ دیر اکراهم

سر تسلیم و فرش هر چه خواهی چاکر عشقم

۱۱

ندارد موی مجنون شانه‌ای غیر از پریشانی

چه امکانست بیدل جمع‌ گردم دفتر عشقم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
عمر شیردل
۱۳۹۵/۰۱/۱۱ - ۱۵:۰۴:۳۱
در بیت نهم به جای "نی ام" بهتر است "نیم" نوشته شود.
user_image
کایسا
۱۴۰۲/۰۷/۰۶ - ۰۷:۳۱:۴۰
شمع: بیدل بسیاری مواقع شمع را با وفا نسبت می‌دهد: مثلا چو شمع از گردنم حق وفا ساقط نمی‌گردددر آتش هم عرق دارم، خجالت‌‌‌پرور عشقم قطرات شمع را در هنگام سوختن به عرق خجالت تشبیه کرده و می‌گه: با اینکه مثل شمع در آتش عشق می‌سوزم اما خجالت می‌کشم که هنوز حق وفا را ادا نکرده‌ام. این موتیف نسبت دادن «وفا» به شمع در شعر حافظ هم مشاهده می‌شود: «در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمعشب‌نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع»