
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۲۳۱
۱
از شوق تو ای شمع طرب بعد هلاکم
جوشد پر پروانه ز هر ذرهٔ خاکم
۲
بیتابی من عرض نسبنامهٔ مستی است
چون موج می از سلسلهٔ ریشهٔ تاکم
۳
دود نفس سوختهام طرهٔ یار است
کآن را نبود شانه به جز سینهٔ چاکم
۴
تهمتکش آلایش هستی نتوان شد
چون عکس ز تردامنی آینه پاکم
۵
آهم، شررم، اشکم و داغم، چه توان کرد
چون شمع درین بزم به صد رنگ هلاکم
۶
ای همت عالینظران دست نگاهی
تا چند برد پستی طالع به مغاکم
۷
گردم چمن رنگ نبالد چه خیال است
عمریست که در راه تمنای تو خاکم
۸
چون غنچه ز شوق من دیوانه مپرسید
گل نیز گریبان شده از حسرت چاکم
۹
خاشاک به ساحل رسد از دست رد موج
از تیغ اجل نیست درین معرکه باکم
۱۰
از بال هما کیست کشد ننگ سعادت
بیدل ز سر ما نشود سایهٔ ما کم
نظرات