بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۲۷۵

۱

باده ندارم که به ساغرکنم

گریه ‌کنم تا مژه‌ای تر کنم

۲

کو تب شوقی‌ که دم واپسین

آینه را آبله بستر کنم

۳

صف شکن ناز توانایی‌ام

تیغ‌ گر از پهلوی لاغر کنم

۴

تا نگهی در تپش آرام شمع

ناخن پا تا مژه شهپر کنم

۵

تهمت آسودگی‌ام داغ کرد

رفع خجالت به چه جوهرکنم

۶

کاش درین عرصه به رنگ شرار

از نفس سوخته سر برکنم

۷

در همه‌کارم اگر این است جهد

خاکبه سر از همه بهترکنم

۸

نیست کسی دادرس هیچکس

رعد نی‌ام‌ گوش‌ که را کر کنم

۹

تر شود از شرم لب تشنه‌ام

خشکی اگر تهمت ساغر کنم

۱۰

عزتم این بس ‌که چو موج ‌گهر

پای به دامن‌ کشم و سر کنم

۱۱

حسرت دیدار نیاید به شرح

تا به‌کجا آینه دفترکنم

۱۲

بیدل از آن جلوه نشان می‌دهد

قلزمی از قطره چه باورکنم

تصاویر و صوت

نظرات