بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۳۰۲

۱

کباب عافیتم بیدماغ افسر جاهم

چو شمع‌ خواب فراغت بس است ترک ‌کلاهم

۲

غبار وادی الفت سوار ناز که دارد

مقیم سایهٔ بال هماست بخت سیاهم

۳

دبیر حشر ز اعمال من شمار چه‌ گیرد

که شسته است خط از نامه انفعال‌ گناهم

۴

درین چمن‌ که دم از رنگ و بو زدن دم تیغست

ز سنگ تفرقه چون غنچه خامشی است پناهم

۵

تحیرم جرس شوق کاروان که دارد

که شور رفتن دل می‌چکد ز تار نگاهم

۶

ز خود برآی و تماشای عرض شوکت من‌ کن

که برتر از خم گردون شکسته‌اند کلاهم

۷

غرور حسن تو زیر قدم نکرد نگاهی

به ودایی‌ که دل برق سوخت عجز گیاهم

۸

قدم به دامن تسلیم نشکنم به چه جرأت

دل شکسته شکسته‌ست شیشه بر سر راهم

۹

چه آفتاب قیامت چه تاب آتش دوزخ

تری نبرد ز نقشی‌ که ‌کرد نامه سیاهم

۱۰

چسان ز دام تحیر برون روم من بیدل

که همچو آینه از چشم خوبش در بن چاهم

تصاویر و صوت

نظرات