
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۳۰۷
۱
ای نرگست حیاکدهٔ صلح و جنگ هم
ساز غزال رام تو خشم پلنگ هم
۲
دنبالههای ابروت از دل گذشته است
میآید ازکمان توکار خدنگ هم
۳
تنها نه دف ز حلقه بهگوشان بزم تست
دارد سری به فکر سجود تو چنگ هم
۴
رنگینی لباس چه مقدار دلکش است
گلکرده است این هوس از طبع سنگ هم
۵
از آگهی به مغز خرد جمعکردهایم
کیفیتی که نیست در اوهام ننگ هم
۶
زانو زدن ز خصم مپندار عاجزیست
پیداست این ادا دم کین از تفنگ هم
۷
ای خستت عقوبت جاوید، هوشدار
بدتر ز قبر میفشرد جسم تنگ هم
۸
راهیست راه عمرکه خود قطع میشود
وصل فنا شتاب ندارد درنگ هم
۹
عجزیست در مزاج تحیر سرشت من
کز خویش رفتنم نشکستهست رنگ هم
۱۰
درکارگاه عشق سلامت چه میکند
اینجا به طبع شیشه خزیدهست سنگ هم
۱۱
بیالفت لباس ز عریان تنی چه باک
جنس دکان فخرپرستیست ننگ هم
۱۲
بیدل مباد منکر جام تهی شوی
دارد حضور قلقل مینا ترنگ هم
نظرات