بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۳۱۱

۱

سر خوش آن نرگس مستانه‌ایم

ما گدایان در میخانه‌ایم

۲

قید دل ما را امل فرسود کرد

در کمند ریشهٔ این دانه‌ایم

۳

شغل سر چنگ حوادث مفت ماست

زلف بیداد آشنای شانه‌ایم

۴

چون سحر جیبی‌ که ما وا کرده‌ایم

خندهٔ بی‌مطلب دیوانه‌ایم

۵

بی‌ چراغ از ما که می‌یابد سراغ

خانهٔ گم کردهٔ پروانه‌ایم

۶

اسم ما تهمت‌کش وصف است و بس

گر پر و خالی همین پیمانه‌ایم

۷

بت ‌پرستی باعث ایجاد ماست

برهمن زادان این بتخانه‌ایم

۸

گر نفس سرمایهٔ این فرصت است

آشنا تا گفته‌ای بیگانه‌ایم

۹

ما و من پر سحر کار افتاده است

هر چه می‌گوییم هست اما نه‌ایم

۱۰

بیدل از وهم جنون سامان مپرس

گنج ناپیدا و ما ویرانه‌ام

تصاویر و صوت

نظرات