
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۳۳۰
۱
نشنیده حرف چند که ما گوش کردهایم
تا لب گشودهایم فراموش کردهایم
۲
درد دلیم، شور دو عالم غبار ماست
اما زیارت لب خاموش کردهایم
۳
تسلیم ما قلمرو جولان ناز کیست
سیر نُه آسمان به خم دوش کردهایم
۴
آفات دهر چارهگرش یک تغافلست
توفان به بستن مژه خس پوش کردهایم
۵
شوری دگر نداشت خمستان اعتبار
خود را چو درد می سبب جوشکردهایم
۶
حیرت سحر دماندهٔ طرز نگاه ماست
صد چاک سینه نذر یک آغوشکردهایم
۷
طاووس رنگ ما ز نگاه که میکش است
پرواز را به جلوه قدح نوش کردهایم
۸
بر وضع ما خطای جنونی دگر مبند
کم نیست این که پیروی هوش کردهایم
۹
مردم به دستگاه بقا ناز میکنند
ما تکیه بر فنای خطا پوش کردهایم
۱۰
بیدل حدیث بیخبران ناشنیدنی است
بودیم معنیی که فراموش کردهایم
تصاویر و صوت

نظرات
کیوان زمانی