
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۳۳۸
۱
به ذوق سجدهٔ باز از عدم گلباز میآیم
چه شوقست اینکه یک پیشانی و صد ناز میآیم
۲
تحیر نامهها دارم، هزار آیینه دربارم
خیال آهنگ دیدارم به چندین ساز میآیم
۳
خمستان در رکاب گردش رنگم چه سحرست این
به یاد نرگسی ساغرکش اعجاز میآیم
۴
طواف کعبهٔ دل آمد و رفت نفس دارد
اگر صد بار ازین جا رفته باشم باز میآیم
۵
به هر جا پاگذارم شوقت استقبال من دارد
ادب پروردهٔ عشقم به این اعزاز میآیم
۶
ز تجدید بهار انس دارم در نظر رنگی
که گر صد سال پیش آیم همان آغاز میآیم
۷
نوای بوی گل سازم، نوید عالم رازم
نسیم گلشن نازم، هزار انداز میآیم
۸
بهار آرزو در دل، گل امید در دامن
به هر رنگیکه میآیم چمن پرداز میآیم
۹
به حکم مهر تابان اختیاری نیست شبنم را
پر و بالم تویی چندان که در پرواز میآیم
۱۰
خواص مرغ دستآموز دارد طینت بیدل
به هر جا میروم تا میدهی آواز میآیم
نظرات