بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۳۴۷

۱

دوش‌کز دود جگر طرح شببشان‌کردیم

شرری جست ره ناله چراغان‌کردیم

۲

دهر توفانکدهٔ شوق سراسر زدگی است

گرد دل داشت به هر دشت‌که جولان‌کردیم

۳

لغزشی داشت ره عشق‌که درگام نخست

طوف آسودگی آبله پایان کردیم

۴

صبح این میکده‌ گم بود درآغوش خمار

ما هم از شوخی خمیازه‌ گریبان‌ کردیم

۵

وسعت عیش جهان در خور خرسندی بود

عالمی را ز دل تنگ به زندان‌ کردیم

۶

بی‌تویک غنچهٔ آسوده درتن باغ نماند

هر چه همرنگی دل داشت پریشان ‌کردیم

۷

هر نفس چاک گریبان بهاری دارد

در جگر بوی گل کیست که پنهان کردیم

۸

حاصل سینه برآتش زدن ما چو سپند

اینقدر بود که یک ناله به سامان کردیم

۹

همچو مژگان ز تماشاکدهٔ عالم رنگ

حاصل‌ این بود که خمیازه به دامان‌ کردیم

۱۰

هیچ عیشی به تماشای دل حیران نیست

به خیال آینه چیدیم و چراغان کردیم

۱۱

به تنزل عرق سعی ندامت‌گل‌کرد

آنچه‌ گم‌ شد ز جبین بر مژه تاوان‌ کردیم

۱۲

فکر خوبش است سرانچام دو عالم بیدل

همه کردیم اگر سر به گریبان کردیم

تصاویر و صوت

نظرات